همه می گفتند من را این جا و آن جا دیده اند که فلان کار را می کنم. اما خودم یادم نمی آمد! خیلی زود فهمیدم چی به چی است. یک جرونیموی دیگر، درست شکل من، دوره افتاده بود و خودش را جای من زده بود. بد تر از همه «روزنامه ام» را از چنگم درآورده بود. باید کاری می کردم.
تاکنون دیدگاهی برای این کالا ثبت نشده است، شما اولین نفر باشید...