صفر جان قبل از رفتن به جبهه، اسب زیبا و تندرو خود گزل را به دوستش آنا، چابکسوار ترکمن، میدهد. صفر جان در جبهه شهید میشود. آنا هم چندی بعد به جبهه میرود و یک پایش را از دست میدهد. آنا در بازگشت به زادگاه متوجه میشود که برادرش، ستار، در غیاب او گزل را فروخته است. آنا صاحب فعلی گزل را مییابد و از آن مرد میخواهد در قبال دریافت پولش گزل را به او بازگرداند. پس از کشمکشهایی، مرد میپذیرد که گزل را به آنا برگرداند، اما به یک شرط...
تاکنون دیدگاهی برای این کالا ثبت نشده است، شما اولین نفر باشید...